لحظهی شنیدن خبر اضطراب زیادی تمام وجودم را گرفت.
با شنیدن صدای خانواده پشت خط تلفن حال بهتری پیدا کردم.
ناراحتی عمیقی هست و در عین حال احساس آرامشی که خانواده من آسیبی ندیدهاند.
آن لحظه که دعا میکنی که خانواده تو سالم باشند از تعداد کشتهشدگان کم نمیشود پس حتمن خانواده دیگری داغدار میشوند. حس خوبی نیست.
تیتر را از شعر سرو آزاده هوشنگ ابتهاج نوشتهام.
امشب همه غمهای عالم را خبر کن
بنشین و با من گریه سر کن ، گریه سر کن
ای میهن ، ای انبوه اندوهان دیرین
ای چون دل من ، ای خموش گریه آگین
در پرده های اشک پنهان ،کرده بالین
ای میهن ،ای داد
از آشیانت بوی خون می آورد باد
بربال سرخ کشکرت پیغام شومی است
آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد؟
ای میهن ، ای غم
چنگ هزار آوای بارانهای ماتم
در سایه افکند کدامین ناربن ریخت
خون از گلوی مرغ عاشق ؟
مرغی که می خواند
مرغی که می خواست
پرواز باشد …
ای میهن ،ای پیر
بالنده ی افتاده ، آزاد زمینگیر
خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها
ای میهن! اینجا سینه ی من چون تو زخمی است
اینجا ،دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد ، دمادم
متاسفم الهام جان…تسلیت میگم. سه چهار سال پیش برای یه پروژه کاری رفته بودم کرمانشاه. مهربون بودن آدمایی که باهاشون برخورد کردم. توی بازار چقدر شیرینی میذاشتن توی دهن مشتری! هیچ جای دیگه همچین چیزی ندیده بودم.
خدا به مانده ها صبر و توان بده برای ادامه.
ممنونم نجمه عزیزم. چند روز دیگه دوباره همه یادشون میره و اونها میمونن و مشکلاتی که بعد از این اتفاقها وجود داره. 🙁