من جیرجیرک تو هستم

من جیرجیرک تو هستم
تو پشت پشه‌بند‌ت توی ایوان خانه‌ات خوابیده‌ای
با پلک‌های نقره‌ای‌ات و نفس‌هایت که بوی برگ تازه می‌دهد.
ماه قبول کرده که نرود
و خورشید قبول کرده که نیاید
تا من از پشت توری پشه‌بند تماشایت کنم
و برایت جیرجیر آواز بخوانم
تو نفس هایت بوی برگ تازه بدهد
و من برایت جیرجیر آواز بخوانم.
پشتِ پشت گردنم لانه کرده ای (اعظم مهدوی)

2 Thoughts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *