آدمها جفت هم میشوند تا موسیقی متن زندگی یکدیگر باشند.
موسیقی اگر حرف خودش را بزند و من هم حرف خودم را
حتمن موسیقیِ متنِ زندگیِ من نیست،
و لابد من هم فقط صدای مزاحمی هستم در زندگی او.
از بیمزگیهای دنیاست که این موسیقی
یا در اوج ناهماهنگی با زندگی ما انقدر مبهوت کننده است که در واقع اصلا آن را برای ما نساختهاند و بیشتر مناسب کنسرت است و هیجانی و خاطرهای که بعدش بروی سراغ زندگی خودت و احتمالا موسیقی متناسباش.
و یا تو درکی از زبان آن موسیقی نداری.
یا انقدر گوش خراش است که تا مدتها زندگی صامت را ترجیح میدهی.
خیلی وقت بود تصور این رو داشتم که قشنگ ترین آهنگ ، همونی ه که وقت دیدن اون توی دل آدم نواخته میشه ، جوری که هم میخوای ساکت شه هم نه !
بعضی وقت ها منتظر میمونی تا دوباره یه موسیقی برات نواخته شه که فقط برای خودت ه ، جوری که مثل تشنه ها ، مثل دیونه ها دنبال ش میگشتی
اونقدر که حتی از شنیدن بعضی از این موسیقی ها ، تو اطراف ت لذت همون موسیقی خودت دوباره که نه ولی خاطره ش زنده میشه
ولی از یه جایی به بعد دیگه چیزی نمیشنوی
حتی دیگه سعی م نمیکنی
موسیقی متن و خیال میکردم نوشتن
ولی نه
نه کسی نوشته نه کسی مینویسه
موسیقی رو وقتی که ببینی ش ، اگه همون باشه که میخوای ، همون میشه که تا آخر عمر ت دوسش داری ، چون مخصوص خودت بود
ولی همه ی اینا خیال آدم بود
شرمنده پر حرفی کردم
سینا
خوشحالم اینجا میبینمت
ممنونم که برام نوشتی 🙂
میتونم بفهمم حرفت رو.