نمیدانم چه لذتی در پل بودن به دنیاهایی که نرفتهایم و تصویر دقیقی نداریم اما در ذهن زیبا میبینیمشان وجود دارد که شبیه کار خیر به آن نگاه میکنیم و تاب نداریم کسی را از آن بیبهره بگذاریم. در حالیکه در آن سوی ماجرا خساستی در بخشیدن میوههای چیده شده وجود دارد که به طرز خندهداری با تمایل به وصل کردن متناقض است.
شاید گاهی کسی ناخواسته بدون آنکه خودش بخواهد راهی ارتباطی به یک دنیای جدید باشد. اما به نظرم درکل زمانی میتوان در این جایگاه قرار گرفت که تصویر شفافی از دو سوی ماجرا داشته باشیم: فردی که میخواهد از ما عبور کند و دنیایی که به واسطه ما میتوان به آن رسید. این درست است که از هر پلی نباید رد شد و عابر باید عاقل باشد، ولی قرار هم نیست دم خانه هرکسی به هر آبادی پلی بزنیم.
فکر میکنم اگر شرح قابل درکی برای خودمان و دیگران از تغییری که بعد از خواندن یک کتاب ،یا بعد از رفتن به یک سفر یا بعد از رابطه با شخصی خاص در ما ایجاد شده است، نداریم بهتر است آنها را مستقیما به کسی توصیه نکنیم.
الهام عزیز
بی تعارف خوب می نویسی اصلا شاید خاصیت خیلی از دوستان همین داشتن حداقل استعداد برای نوشتن است که تمایل دارند با وبلاگ جدی تر به نوشتن فکر کنند.
با منطق این جمله ات موافقم که گفتی (( فکر میکنم اگر شرح قابل درکی برای خودمان و دیگران از تغییری که بعد از خواندن یک کتاب ،یا بعد از رفتن به یک سفر یا بعد از رابطه با شخصی خاص در ما ایجاد شده است، نداریم بهتر است آنها را مستقیما به کسی توصیه نکنیم.)) به همین دلیل حداقل در مورد کتاب ها بیشتر تلاشم از نوع معرفی کتابی است که محتوای خوبی دارد نه توصیه به مطالعه و اغراق در اثر گذاری آن حال آنکه خودم محتوای کتاب رو در زندگی شخصی عملا به کار نبستم.
حد مطلوب کتاب خوانی اگر محتوای خوبی داشته باشد این است که عملا در زندگی و مدل ذهنی ما موثر باشد ولی خب معرفی کتاب هم پیش از آن خالی از لطف نیست.
با وجود حادثه ناگواری که در زلزله غرب کشور پیش اومد بازهم برایت آرزوی شادی دارم.
سلام 🙂
میفهمم حرفت رو.
اما این حرکت ها خیلی وقتها بیشتر شبیه نماز بخون، با خدا باش، و این صحبت هاست. دوست دارم شفافیت وجود داشته باشه.
ممنونم ازاینکه وقت گذاشتی و خوندی و ممنونم از لطفت
داشتم رد میشدم گفتم سلامی عرض کنم و به راهم ادامه بدم …
عزیز من 🙂 ماچ به روی ماهت