روز شماری

بعد از دو سال آشنایی با متمم و روزنوشته قرار است یک ماه دیگر برای اولین بار  این جمع را از نزدیک ببینم.  با خودم فکر می‌کنم شاید اگر آن‌ها را زودتر می‌شناختم با کیفیت بیشتری زندگی را به دست امروز می‌رساندم. اما آیا واقعا اینطور است؟ در دست داشتن منبعی برای بهتر زندگی کردن حتما زندگی شخصی را  به سمت بهتری هدایت می‌کند؟ همین دو سال که در کنار این منبع زندکی کردم آنقدر که باید استفاده نکردم.

 شاید خیلی متحول نشدم یا شاید زندگی الان من نشان دهنده متممی بودن نیست و هنوز هم بی‌نهایت راه مانده تا ابتدای مسیر درست قرار بگیرم اما من اطلاعات دقیقی از دوسال پیش خودم در احتیار ندارم شاید اگر عادت به نوشتن داشتم میتوانستم ارزیابی کنم که در این دو سال چه اتفاق‌هایی افتاده است.

فقط این در خاطرم هست که اوایل همان پاییزی که با روزنوشته آشنا شدم من تمام مدت در جمعی وقت می‌گذراندم که یا در حال بازی کردن ‌clash of clans  بودیم یا وقت گذرانی‌های بیهوده ای که در نهایت حاصلش هیچ‌چیز نبود. آن جمع را هم دوست داشتم و به من خوش  می‌گذشت. جمعی که آن اوایل با هیجان در میانشان به متمم و روزنوشته لینک میدادم اما هرچه که گذشت کمتر می‌توانستم در موردش صحبت کنم.

 جای شکرش باقی است که در عین حال که درآن جمع و شبیه به آن‌ها بودم، کتاب هم می‌خواندم. و همچنان جای شکر دارد که در خانه ما کتاب بود و دیده بودم که کتاب می‌خوانند.

کم کم اوضاع بهتر شد. باجزییات به یاد ندارم که چطور این دو را جاگزین کارهای بیهوده ای که طی روز انجام می‌دادم کردم فقط می‌دانم که  لحظه‌های من را پر کرد و همچنان این نقل مکان ادامه دارد.  الان که نگاه می‌کنم می‌بینم نمی‌شود یکباره آدم دیگری شد، تمام لحظه‌هایت از جنس متمم باشد و همانی بشوی که در رویایت هستی و حتی شکل تلاش و خواستن هم دقیقا همان کیفیت لازم را داشته باشد. در عین حال این را هم در ذهن دارم که نمی‌شود چیزی را از ته دل و با تمام وجود بخواهی اما خلاف آن عمل کنی.

 

 

راستی قبل از اینکه این مطلب را بنویسم اینجا بودم. این هم یکی از هدیه‌های روزنوشته است. دوست دارم در یکی از سفرها‌یش همراهش بروم. امیدوارم در آینده ای نزدیک اتفاق بیفتد.

 

2 Thoughts

  1. می‌فهمم چی میگی.
    من فکر می‌کنم درون من قبل از هرچیز باید آماده و پذیرای فواید این منابع باشه.

  2. از بعد از ظهر که این پستت را خواندم این سوالت در ذهنم نقش بست.
    آیا در دست داشتن منبعی برای بهتر زندگی کردن, زندگی شخصی را به سمت بهتری هدایت میکند؟
    در موردش فکر کردم. نوشتم. اما همینجوری داره تو ذهنم قِل میخوره. صدا میده. نمیذاره بخوابم که. مثل صدای زنگ کلیساها میمونه. مرده رو هم بیدار میکنه. 😉
    خواستم قبل از خواب چند جمله ی آخر نوشته ام رو برات بنویسم. تا خوابم ببره خب. ارزش بیشتری ندارن.😎

    ما خودآگاه یا ناخودآگاه وارد تعامل با منابع اطرافمان می شویم. این منابع می توانند به سود یا به ضرر ما باشند. اما همواره حداقلی از تأثیرپذیری به صورت ناخودآگاه وجود دارد. چیزی که باعث افزایش و تسریع تأثیرگذاری این منابع بر ما می شود, شیوه و میزان تعامل ما با این منابع است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *