روزهای بعد زلزله اینستاگرام رو چک میکردم و تصویرها رو میدیدم و اظهار نظرها رو می خوندم و یکی دو روز که گذشت احساس کردم سرسام گرفتم از این همهمه و شلوغی و واویلایی که در اون فضا درست شده بود. یک تصویر رویایی که در ذهنم داشتم و دوست داشتم اتفاق میافتاد، این بود که کاش چند روزی همه کنار میکشیدن تا امدادرسانها سریعتر و راحتتر عبور میکردن و اجازه میدادن در سکوت شرایط پیش اومده بهتر مدیریت بشه. همهمه ای که در اینستاگرام می دیدیدم به بیرون کشیده شده و آشفتگی رو چندبرابر کرده بود. انگار اینستاگرام پر از بچههایی بود که یکی باید مسئولیتشون رو به عهده میگرفت که تو دست و پا نباشن.
و جالب اینجاست کسانی که سعی داشتند این بچهها رو مدیریت کنن فقط جیغ جیغ میکردن و یکی باید خود اونها رو جمع می کرد.
حرف من زلزله و اتفاقهایی که همه شاهدش بودند نیست.
داشتم فکر می کردم که وقتهایی که در شرایط نابسامانی هستم چطور مدیریت میکنم. آیا شده جدی اعلام کنم که بعضی از الهامهای درونم کرکره رو پایین بکشن و با اونهایی که فکر میکنم کاری از دستشون بر میاد خلوت کنیم؟ چقدر این فهم رو داشتم که بعضی از این الهامها انقدر توانا نیستن که در هر شرایطی حضور داشته باشن و کمک حال باشن؟ یا نه تنها توانا نیستن که انقدر ضعیف هستن که با حضورشون مانع ایجاد میکنن . شده مثل فیلمهای خارجی بفرستمشون توی اتاق و بگم تا نگفتم بیرون نیاید؟ یا مثل سریالهای ایرانی پدر و مادر و بچه در دل هم نشسته و مشکلات را به سمت هم پرتاب میکنیم و به هم گره می خوریم؟ یا شاید هم بچهها رو انقدر به حال خودشون ول کردم و بهشون یاد ندادم دخالت نکنن دیگه الان قدرت کنترلشون رو ندارم؟
احساس میکنم خیلی وقتها در ابعاد شخصی هم مدیریتی وجود نداره. به نظرم در درون هرکسی میتونه اینستاگرامی وجود داشته باشه پر از همهمه، پر از من حرف میزنم تو ساکت باش، پر از در صحنه بودنهای دست و پاگیر، پر از دستهای خالی و دهنهای پر، پر از مردمی که جو ایجاد میکنن و آخرش تو میمونی حوضت. درون هرکسی میتونه امداد رسانی وجود داشته باشه که خسته میشه از این همه شلوغی، از این همه نق که از هیچکدومش یک راه حل دل خوش کنک در نمیاد.
یه وقتهایی که دود بلند میشه احتمالن اون امداد رسانه که گریپاژ کرده.
دقیقا این موضوع من هم درگیر کرد
این همه صعف دیده شدن
این همه نمایش
دلم به حال منجیل و رودبار سوخت
دلم برای بم…
یادمه اون روزها کسی حتی در حد توانش هم در صندوق های کمک نمی انداخت
امان از اینستاگرامی که هنوز نمی دونم این ها نشانه خوبی هست براش که آدم ها رو باهم مهربان تر کرده یا نشانه ی بدی هست که این فقر فرهنگی رو داره به ما نشان داره میده