پرسید با مترو آمدی؟
گفتم آره بعدش تا سر کوچه سوار تاکسی شدم.
گفت متوجه شدی از مترو تا اینجا چند تا کوچه بود؟
گفتم نه، ترافیک بود، من هم خیلی خسته بودم. ولی بیست دقیقه طول کشید.
خندید و گفت از اینجا تا مترو یک کوچه فاصله است .
پرسید با مترو آمدی؟
گفتم آره بعدش تا سر کوچه سوار تاکسی شدم.
گفت متوجه شدی از مترو تا اینجا چند تا کوچه بود؟
گفتم نه، ترافیک بود، من هم خیلی خسته بودم. ولی بیست دقیقه طول کشید.
خندید و گفت از اینجا تا مترو یک کوچه فاصله است .
چراغ خونت همیشه روشن باشه الهام جان.
ما دل گرمیم به سوسوی نوری که از خونه دوست میاد.
عزیز من 🙂