من دوست دارم بچه هایم ازدواج کنند. جملهای که این روزها بسیار از مادر میشنوم، با هم صحبت میکنیم نه من حرفهای او را میفهمم نه او حرفهای من را. در آخر سکوت میکنم و فکر میکنم بهتر بود از همان اول با تایید حرفش خیالش را راحت میکردم یا درواقع خودم را از این بحث بیهوده بیرون میکشیدم.
تصور میکنم هیچوقت ترس از تنهایی در من وجود نداشته است. جوان ام و جوان خیال میکند قرار است همیشه این روحیه با او بماند. احمقانه است از ترس تنهایی دست به کار بزنی. با کسی بمانی. وارد رابطه ای بشی.
البته زمانی تصور میکردم هرکسی باید آدمی را درکنار خود داشته باشد. ترس از تنهایی نبوده است، صرفا از آن نگاههای احمقانهی گلهوار. باید کسی باشد. همین. باقی ماجرا دیگر بی اهمیت بود. شاید اگر درست فکر میکردم یا حداقل حس وحال الان را داشتم همان موقع از تک بودن لذت میبردم. اگر به درون خودم نگاه میکردم نیازی نداشتم کسی را در کنار خود نگه دارم اما تصور میکردم باید کسی باشد. به اینکه چرا باید باشد چه کسی باید باشد فکر نمیکردم.
همین شد که همیشه کسی بود. اما هیچوقت خبری از پر شدن تنهایی نبود. نه اینکه آنها دوست نبودند یا ویژگی که یک دوست دارد را نداشتند من حضور آنها را حس نمیکردم.
آدم باید با خودش به توافق برسد بعضی چیزها را درخودش حل کند بداند چه می خواهد وگرنه ازدواج که کاری ندارد. آدم خیلی چیزها را که در خودش حل کرد باقی ماجرا دیگر صرفا پیاده کردن تیتروار آن چیزی است که میخواهی . این بماند که گاهی فکر میکنم ازدواج اتفاق درستی نیست. یا حداقل همیشه و برای همه درست نیست.
و مادر اینها را نمیداند. از دور میبیند دخترش تنهاست. یا سر زندگی اش! نیست و به خیالش حال خوب را باید در زندگی مشترک پیدا کرد. میترسد من هم به جمع دخترانی بپیوندم که از سن ازدواج گذشتهاند. انگار ازدواج سن خاصی دارد. با خنده به او میگویم من اگر چهل سالگی احساس کنم دوست دارم ازدواج کنم کسی هم از من درخواست ازدواج نکند خودم حتما کسی را پیدا خواهم کرد.
و مهمتر از همه اینکه من الان حالم خوب است. موضوعهای مهمتری دارم که به آنها فکر کنم. و کاش مادر این را درک میکرد. که بیدلیل نگران نباشد. اصلا مادر هست که همیشه نگران باشد. و تمامی ندارد. همیشه چیزی پیدا میکند برای نگران بودن.
به مادر که نمیشود گفت ولی زمانی هست که از بیرون اوضاع کسی را ناخوشایند می بینیم و احتمال میدهیم درواقعیت هم وضعیت مطلوبی نباشد اما ممکن است در مجموع خوشایند کسی باشد که در آن موقعیت قرار دارد.