نشستن در کنج دل خود

نمی‌دانم اصلا صدای موسیقی را می‌شنید یا نه. اما من هرزمان که احساس می‌کردم شنیدن آهنگی می‌تواند فضای ذهنش را آرام‌تر کند با در نظر داشتن سلیقه‌اش آهنگی را انتخاب می‌کردم و در دل می‌خواستم که به آهنگ گوش کند. نه فقط در زمان‌ ناخوشی که هرزمان که در حال خودش بود، با کسی حرف می‌زد یا تصور می‌کردم می‌دانم در چه حال و هوایی است موسیقی که در نظرم متناسب بود را می‌گذاشتم که پخش شود.

خودم را برای تمام آهنگ‌هایی که با او بخاطر او گوش دادم دوست دارم. بی تفاوت به اینکه آیا تصورم در مورد حال وهوایش واقعا درست بود یا در آن لحظه تمایلی داشت به موسیقی گوش کند و یا اصلا کار من اهمیتی داشته است یا نه.  این اتفاق آن زمان که من کوچکتر بودم و کمتر با هم حرف می‌زدیم بیشتر می‌افتاد. کاری بود شبیه فشردن دست.

نوشتن این چند جمله برایم شبیه در آغوش گرفتن خودم است. در این زمان که تصور می‌کنم “جهان از هرسلامی خالی ست”.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *